![]() |
چهار شنبه 2 ارديبهشت 1394 |
از جنّت خداى چه مى پرسى اى پسر *** جنّت بدان كه خاك كف پاى مادر است
فرمان ببر زمادر ضعيق از آنك *** فرمان مادر تو چو فرمان داور است
در پروردنت قد سروش شده كمان *** اكنون مبين كه قدّ تو نخلى تناور است
شبها به پاس خواب تو چشمش نشد بخواب *** همچون منجمى كه دو چشمش بر اختر است
در پاى گاهواره بسى خواند لاى لاى *** از لاى لاى اوست كه گوش فلك كر است
در جثّه ضعيف و تن لاغرش مبين *** بحرى است كش چنان تو گرانمايه گوهر است
مويش كه همچو نافه چين بود پر ز چين *** آن چين ز راه رنج تو بر چهرش اندر است
رويش كه بد بخوبى چون لاله فرنگ *** از زحمت شبان تو زرد و مصفّر است
ناگاه گر بپاى تو خارى خلد به راه *** در ديدگان مادرت آن خار نشتر است
فرض است اى پسر به تو احسان مادرت *** اندر نُبى است اين سخن و از پيمبر است
جز مهربان خداى رحيمت به هر دو كون *** مادر زهركه مى نگرى مهربان تر است
نظرات شما عزیزان:
![]() نویسنده : ˙·٠•●♥sama♥●•٠·˙
![]() |